پوسیدم در پستوی زمان
وقتی تا شکفتن
چند گلدان فاصله بود
بگذار بی پرده بگویم
هیچ وقت
دست بسته ی دیوار
باغ را نشانم نداد
و من در گذر باغچه
خاک را در خاطرم
جا دادم
تا آب، هوا، زندگی
همه را
برای روئیدن قسمت کنم
« نسرین موحدیان »
« مجمومه شعر عابران سنگدل »
حالا که انگشتان هوا
از کدورت ابرها
یخ بسته
نگذار درها بسته شود
دارد از شکاف پنجره ها
توده ی تگرگ می ریزد
شاید از سردی رابطه ها
به نقطه ی انجماد رسیده ایم
« نسرین موحدیان »
« مجمومه شعر عابران سنگدل »