خانه در سکوت و سرما
نان٬ بابا
مشق شب است و درد فردا
این مشق ها که نان نمی دهند
وقتی دست مادر
خالی تر از هر حساب و ...
باد٬ باران
در تکالیف امشب
با چکمه های شکاف زده
وصله ی جورابهای گل آلوده
پای فردا را فشرده
افسوس که پاک نمی کند!
دستان بی حلقه ی مادر
دوده ای
که خانه را آلوده
از لای انگشتان بابا.
« نسرین موحدیان »
« مجمومه شعر عابران سنگدل »
خیابان
چراغ های منتظر
مسافران در تکاپو
یک خط
فاصله تا تقاطع
چراغ قرمز
باید ایستاد.
وقتی برای کودکی
بساط دستفروشی
چراغ سبز می شود.
پشت چراغ زرد
چهره ها
دلواپس و سرد
باید رفت
با چراغ های خاموش
باز امشب کودکی ست
با خیابان هم آغوش.
« نسرین موحدیان »
« مجمومه شعر عابران سنگدل »